شب عشق

به نام خداوندی که اشک را افرید تا سرزمین وداع اتش نگیرد

  

تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن

 

تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن
گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگلم... بوس بوس بوس


گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

 

بعد از قطع کردن تلفن : 
دخترها: واه واه واه !!! دختره ایکبیریه بی فرهنگ چه خودشم میگیره اه اه اه انگار از دماغ فیل افتاده حالمو بهم زد


پسرها: بابا عجب بچه باحالیه این ممد خیلی حال میکنم باهاش خیلی با مرامه

 

 

نوشته شده در دو شنبه 30 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:43 توسط سعید| |


احسان

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:53 توسط سعید| |

 

 

 


تو که آینه ات زلالی و صداقت را از چشمه ها به ارث برده ،

نگاهت به آسمان پیوند خورده و مهربانیت دریا را به تحسین وا می دارد

و استقامتت کوه را ...

 
کاش میتوانستم لا اقل کمی مثل تو باشم  

تو که اندوه دیگران نمی گذارد به دردهای خودت فکر کنی ،

تو که از دل شکستگی دیگران دل آزرده می شوی و از غم رفیق اندوهگین

و نارفیقی ها را به دل نمی گیری و در محبت به دیگران غریبه و آشنا برایت فرقی ندارد .

خوشا به حال تو که بهترینی ...

محبوبم برایت غبار را از آینه ها پاک می کنم و آفتاب را به مهمانی پنجره ها میخوانم

و جاده ها را به زیباترین گلهای بهاری فرش میکنم .

 
باران را به سبزه ها مژده میدهم . 

بلبلان را به نغمه خوانی بر شاخه های شاخسار محبت دعوت میکنم

و از ابرها برایت سایبان میسازم

برای تویی که در عشق برایم جاودان خواهی ماند ...
 

 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط سعید| |

 

 

و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفرید.

آری ، خداوند زن را از پهلوی چپ مرد آفرید

نه از سر او ، تا فرمانروای او باشد.

نه از پای او ، تا لگد کوب امیال او گردد.

بلکه از پهلوی او ، تا برابر با او باشد

و از زیر بازوی او ، تا مورد حمایت او باشد

و از نزدیکترین نقطه به قلب او ،

تا معشوق و محبوب او باشد.


 

نوشته شده در پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:,ساعت 10:42 توسط سعید| |

عکس های خنده دار, مطالب طنز و خنده دار

علم بهتر است یا ثروت !؟
هیچکدام ! حکمت

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:23 توسط سعید| |

 

عشق یعنی راه رفتن زیر باران

                               عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

                             عشق یعنی بوسه ها در طوله سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

                             عشق یعنی چشم را به در دوختن

 عشق یعنی جان می دهم در راه تو

                            عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو

                            عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

                            عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب

عشق یعنی انقباظو انبصاط

                            عشق یعنی درده من درده کتاب

عشق یعنی زندگیم وصله به توست

                           عشق یعنی قلب من در دست توست

عشق یعنی عشقه من زیبای من

                           عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:عشق+دوستی,ساعت 13:47 توسط سعید| |

 روز اول آشنایی یادته....

برام شعرعاشقانه میخوندی یادته....

من که برات بودم عزیزترین یادته.....

سرمو رو شونه هات میذاشتم یادته....

دست های مهربونت رو روی صورتم می کشیدی یادته....

بهم میگفتی تو تنها عشقمی یادته....

همیشه من تنها آرزوت بودم یادته....

بهم میگفتی توی قلب من جز تو کسی راه نداره یادته....

میخوام تموم حرفاتو فریاد بزنم...(*بگم بی وفا یادته*)

تو تمام وجودت که الآن از سنگ شده منو تنها میذاری...

مگه تو دل نداری....وجدان نداری....

اینو بدون دل من بازیچه نبود...

آره من مثل عروسکی اسباب بازی تو شدم...

تو منو بازی دادی...چه جور به خودت اجازه دادی...

با رفتنت غرورمو بشکنی...

باشه برو....من تنهایی رو بعداز تو دوست دارم...

 

 
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب: روز اول آشنایی یادته,,,,,ساعت 13:43 توسط سعید| |

 

بقیه در ادامه مطلب 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:مادر,ساعت 13:33 توسط سعید| |

 

بعضیا دوستیشون مثل دوستی تام وجری می مونه
از صبح تا شب می زنن دهن همدیگرو سرویس میکنن
ولی بدون هم نمی تونن زندگی کنن !

 

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:عشق,ساعت 13:27 توسط سعید| |

 شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

 

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم



ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:داستان غم انگیز,ساعت 12:6 توسط سعید| |

 شبی شیرین بزد فریاد، که ای شیرین ترین فرهـــــــــــــاد

و ای خسرو ترین شمشاد صدای تیشه ات  آبــــــــــــــــــاد

منم لیلای دلبندت که دل خون است و پا در بنـــــــــــــــــــد   

تویی عاشق ترین مجنون ولی در بیستـــــــــــــــــون  آزاد

ببندم دیده بر خسرو ، که شاید رو کشم برتــــــــــــــــــــــو

تو شیرین می کنی سنگی چوعکسی بردلت افتـــــــــــــــاد

چو می کوبی تو با تیشه زغصه کوه را هر شـــــــــــــــب

به بانگ تیشه ات گویند که بر شیرین نفرین بــــــــــــــــاد

خدا یا کوه کن فرهاد شب و روزم نثارش بـــــــــــــــــــــاد

به جانم می زند تیشه شدم با بیستون همــــــــــــــــــــــــزاد

چه تلخ است بخت شیرینم که فرهاد است آئینــــــــــــــــــم

ولی خسرو به بالینم و خونین دل از این بیـــــــــــــــــــــداد

خوشا برحال فرهادی که با یک کوه می جنــــــــــــــــــــگد

بدا برحال شیرینی که آزادیش رفت از یـــــــــــــــــــــــــــاد

مرا کندی به کوهستان به عشقی پاک با دستــــــــــــــــــان

بجانم کندمت آنسان که  مانی جاودان در یـــــــــــــــــــــــاد

به رازی گویمت اینرا تو کوه  کنـدی و مــــــــــــــن دل را


نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 12:0 توسط سعید| |

 

چـــقدر سَختـﮧ ؛

هَمـﮧ سُرآغـ كــَسیو اَزت بگیرَטּ كـِ فقط تو میدونـﮯ كـِ دیگـﮧ نیست... 


سَخت تَرش وَقتیـﮧ كـِ مَجبورﮮ لَبخند بزَنـﮯ و بگـﮯ خوبـــﮧ!!!

400x266px , 27KB , 7841dcwtb03v5n....jpg

نوشته شده در شنبه 14 بهمن 1391برچسب:,ساعت 11:47 توسط سعید| |

 اینم عاقبت این بیچاره.....


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:عکس ,ساعت 17:13 توسط سعید| |

 زندگي وقتي قشنگه كه دلي براي كسي تنگ شود....الان زندگيم خيلي قشنگه***

بقیه در ادامه مطلب....


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 10 بهمن 1391برچسب:,ساعت 17:4 توسط سعید| |

 

     
 

منتظر لحظه ای هستم که دستانت را بگیرم

در چشمانت خیره شوم

دوستت دارم را بر لبانم جاری کنم

منتظر لحظه ای هستم که در کنارت بنشینم

سر رو شونه هایت بگذارم….از عشق تو…..

از داشتن تو…اشک شوق ریزم

منتظر لحظه ی مقدس که تو را در اغوش بگیرم

بوسه ای از سر عشق به تو تقدیم کنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هدیه کنم

اری من تورا دوست دارم

وعاشقانه تو را می ستایم


                                                                  

ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:شعر عاشقانه,ساعت 19:10 توسط سعید| |

  

اینجا مینویسم شاید گذر زمان تو را هم یه روز برای خواندن این مطلب به اینجا بکشاند...

من همانم که با اینکه میدانستم تو نمیتوانی با من باشی ولی باز دوستت داشتم.

منی که میدانستم بیشتر از نصف حرفهایت راست نبود ولی به احترام دلم باور میکردم!

و ندانستی که آنهایی که نصف شب با آنها میحرفی و وقتی اس ام اس هایی من نمیآیند میگفتی

لابد حافظه پر شده است!!!!

همه رفتنی أند و فقط چند روزی تو را میخواهند.

 

من تمام اینها را میدانستم. ولی دوستت داشتم

 

 

 

 

 

 

 

 

  

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای تو زيباترين زيبايی ، ای رويای بيداری

به خداوندی خدا دوستت دارم

ای بيقرار دلم ، ای تك درخت دشت سرخ قلبم ، 

به همين لحظه های مقدس عشق قسم دوستت دارم

ای آنكه چشمت بارانی است ، ای تو كه روحت شادابی است ، و
رگهايت از خون محبت جاری است 

به آن كعبه مقدس عشق قسم دوستت دارم

زندگی من ، ای آغاز من ، ای سرآغاز من ، ای فردای من 

به همان لحظه ديدارمان قسم دوستت دارم

نمی دانم كلمه مقدس دوست داشتن را چگونه بيان كنم تا تو باور كنی كه

دوستت دارم


 
 
 

 

نوشته شده در دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:شعر عاشقانه,ساعت 19:1 توسط سعید| |


Power By: LoxBlog.Com